■ آقای جعفریان! فیلم مزار شریف تنها فیلم داستانی ساخته شده درباره واقعه شهادت دیپلماتهای ایرانی در مزار شریف است، به نظر شما این فیلم توانسته آن واقعه تاریخی را به خوبی به تصویر بکشد؟
فیلم مزار شریف محصول حوزه هنری است. زمانی که این فیلم ساخته شد من در دفتر ادبیات پارسی زبانان حوزه هنری مشغول به کار بودم و در جریان ریز و درشت ساخت این فیلم هستم. از مدتها قبل همه خواهان این بودند که سینمای ایران توجه جدی به همسایه شرقی خودش داشته باشد.
بیش از چهل سال است که مردم کشور ما میزبان بیش از 3 میلیون همسایه همزبان هستند اما شناخت درستی از میهمانان خودشان ندارند. مردم تشنهاند که درباره میلیونها افغانستانی که در کنار خودشان دیدهاند، بیشتر بدانند، مردمانی که فراز و فرودهای زیادی را در کنار هم داشتیم و سالهای انقلاب و دفاع مقدس در کنار ما بودند. عمده معرفی رسانههای ما از مردم افغانستان به عنوان کارگران کورهپزخانهها و کارگران ساختمانی بوده و از جامعه نخبگانی، تاریخ غنی آنها، جغرافیای سحرآمیز این سرزمین و نوابغ آنجاحرفی زده نشدهاست.
جامعه رسانهای کشور و نوابغ عرصه هنر دیدند که مخاطب و تقاضا در این حوزه فراوان است اما عرضه محدود، به همین دلیل فیلمهای مختلفی قبل از مزار شریف ساخته شد از «گلچهره» بگیرید تا «چند متر مکعب عشق». حوزه هنری هم به صرافت افتاد که این فیلم ساخته شود و میخواست که نگاهش معطوف به داخل کشور هم باشد به همین دلیل به واقعه شهادت دیپلماتها در 17 مرداد سال 77 پرداخت.
■ با توجه به حساسیت موضوع و لوکیشن کار که میبایست در افغانستان باشد، ساخت این اثر با چه شرایطی روبهرو بود؟
خب پرداختن به این موضوع بسیار سخت بود چون علاوه بر اینکه میتوانست یک فیلم سینمایی خوب از آن در بیاید اما یک موضوع تاریخی پیچیده هم بود و این مشکل وجود داشت که از نقل شفاف واقعیات تخطی شود و اطلاعات لازم به دلیل برخی از محدودیتها و مصلحتهای امنیتی در اختیار سازندگان قرار نگیرد.
دسترسی به آن جغرافیایی که حادثه در آن رخ داده بود هم برای تیم سازنده چندان میسر نبود و اگر بود، همراه با سختیهای بسیار بود و آنها تحمل این سختی را نداشتند. اینها باعث شد که همه نگران شوند که این کار چطور ساخته میشود. به یاد دارم که بارها برخی بزرگان سینمای انقلاب به من پیغام دادند که آقای جعفریان سراغ تیم سازنده بروید و اینها را تنها نگذارید چون ممکن است محصولی تولید شود که با تمام هزینهها و زحمات، کار مقبولی از آب در نیاید.
یکی از کارگردانهای سرشناس کشور به من زنگ زد که تو برو و اگر آنها بی تفاوتی میکنند، بازهم شماسخت نگیر و کنارشان باش.
مدیریت حوزه هنری هم مدام میگفت که به صورت مشاور در کنار تیم تولید باش اما درعمل از طرف تیم سازنده درخواست همکاری با من نشد.
موضوعی که میخواستند فیلمش را بسازند بخشی از زندگی من و اتفاقی بود که برای دوستان صمیمی من رخ داده بود. من دو روز قبل از آن حادثه، مزار شریف را ترک کرده بودم.
■ ضمن اینکه پیش از این هم شما یک مستند تحلیلی درباره این حادثه 17 مرداد سال 77 مزارشریف ساخته بودید؟
همین طور است، من یک مستند کامل در این باره ساختم باعنوان «چه کسی ما را کشت؟» که تهیه کننده و سفارش دهنده آن هم حوزه هنری و البته حوزه خراسان جنوبی بود و با محوریت سردار شهید«محمد ناصر ناصری» ساخته شد و به این حقیقت پرداختیم که چه کسانی بچههای ما را در مزار شریف به شهادت رساندند.
انتظار جامعه و مردم ازفیلم سینمایی مزارشریف اما این بود که علاوه بر اینکه یک فیلم سرگرمکننده درباره جغرافیا و مردم کشور همسایه میبینند، این گره تاریخی هم برایشان باز شود که به راستی در صبح 17 مرداد سال 1377 در کنسولگری ایران در مزار شریف چه واقعهای رخ داد و بچههای ما چطور و به دست چه کسانی به شهادت رسیدند. اینها باعث شد که حوزه هنری روی این موضوع سرمایه گذاری کند.
شاید تا آن تاریخ در حوزه هنری فیلمی با این هزینه تولید ساخته نشده وشایداین فیلم گرانترین فیلمی بود که در حوزه تا آن تاریخ ساخته میشد. کار ساخته شد و به نمایش درآمد اما آنچنان که انتظار میرفت، مورد استقبال مخاطبان قرار نگرفت. خیلیها میگفتند که مستند «چه کسی ماراکشت؟» باآنکه دانشگاه به دانشگاه و مسجدبه مسجداکران شد مورد استقبال بیشتری قرار گرفت.
■ دلایل اینکه از فیلمی با این رقم سنگین ساخت در گیشه استقبال نشد، چه بود؟
علل آن را میتوان در چند بخش طبقه بندی کرد. با آنکه ساخت این کار بسیار طول کشید، اما درعمل و نهایتاً عجولانه جمع شد یعنی در فواصلی از زمان و چند هفتهای که بودجه به تیم میرسید، کار میکردند ولی وقتی امکانات از آنها دریغ میشد، کارشان متوقف میشد. بعضی از عوامل در این فواصل به تیم اضافه میشدند و برخی هم حذف میشدند مثلاً دو نفر از بازیگران افغان از آغازتا اواسط کار همراه تیم تولید بودند ودر اواسط کارحذف شده و یکی که نقشی هم داشت اگر دقت کنید با یک دیالوگ از اواسط فیلم ناپدید میشود، آنها به دلیل نارضایتی که داشتند، حاضر به ادامه همکاری نشدند و نقششان را رها کردند. این قبیل جزئیات باعث شد که به فیلم آسیب برسد. یکی دیگر از دلایلی که جذابیتهای فیلم متجلی نشد، این بود که تمام صحنهها در ایران ضبط شده بود و حتی یک پلان هم درافغانستان و مزار شریف گرفته نشد، در حالی که این شهر برای مخاطب ایرانی بسیار سحرآلود و جذاب است. معروف است که امام علی(ع) در مزار شریف مدفون است و این مسئله برای شیعیان بسیار اهمیت دارد اما به این مسئله حتی به صورت حاشیهای هم در این فیلم پرداخته نشد، البته تیم سازنده تلاش کرد که به افغانستان برود اما به دلیل اینکه مدیران پشتیبانی کننده در ایران شاید از راه درستی برای اقناع دوستان افغانستانی وارد نشدند، سفارت افغانستان در دادن ویزاها تعلل کرد. بنابراین گروه فیلمساز نتوانستند به افغانستان بروند. یک پلانی حیاتی در این فیلم جایی بود که آقای شاهسوند قبل از اینکه راه بیفتد که از مرز خارج شود همراه با خانواده افغانستانی که او را در این فرار همراهی میکنند به حرم امام علی (ع) در مزار شریف میرود.
ولی سازندگان فیلم مزار شریف نتوانستند این پلان را ضبط کنند. از سوی دیگر چفت و بست کار به درستی صورت نگرفت و لذا تصمیمگیری نهایی برای مخاطب سخت شده بود که ازخلال این اثر دریابد چه اتفاقی در مزار شریف رخ داده است؟ بخشهای زیادی از فیلم مبهم بود و بخشهایی هم به دلیل نداشتن مشاور خوب، بویژه در بخشهای پایانی، بزن درو ساخته شد. قسمتهایی از فیلم هم حاوی مطالبی بود که بخشی از مخاطب افغانستانی را دلگیر میکرد. اصولاً در فیلمهایی که فیلمسازان ایرانی درباره موضوعات خارج از کشور میسازند لازم است مشاوری که بر تاریخ، ادبیات، حساسیتها، خلقیات و آداب و رسوم آن منطقه احاطه کامل دارد در کنار تیم سازنده باشد. فیلمهایی درباره سوریه و لبنان ساخته شده و دیالوگها و صحنههایی وارد فیلمنامه شده که در کشور مقصد، بهنجار نیست. درمواردی این فیلمها وقتی در جامعه هدف پخش شده، مردم آن کشور را ناراحت یا عصبانی کردهاست. حتی در موردی شنیدم، نمایش یکی از مشهورترین این فیلمها در سوریه و لبنان ممنوع شدهاست.
■ در فیلم مزارشریف شاهد گاف هایی ازاین دست هم هستیم، بویژه در لهجه بازیگران که لهجه فارسی دری را به درستی صحبت نمیکنند؟
بله، در فیلم مزار شریف رگههایی از این معضل وجود دارد به طور مثال در فیلمنامه یک شخصیت خائن بین افغانستانیها وجود دارد که در شهر مزار شریف به فرار دیپلمات ایرانی کمک میکند و اما در نهایت او را به طالبان لو میدهد.
نام این شخصیت منفور و جاسوس در فیلم، «شفیع دیوانه» گذاشته شده است. کسانی که تاریخ معاصر افغانستان را بشناسند، میدانند که شفیع دیوانه یکی از فرماندهان محبوب و مهم در بین عمده هزارههای افغانستان و در شاخهای از حزب وحدت اسلامی بوده که از قهرمانان آنها محسوب میشود و هنوز هم شیفتگان بسیار پروپاقرصی دارد اما این گاف بزرگ در فیلم وجود داشت که معلوم میشد کسی واقف به این موضوع بوده و احتمالاً کینهای از شفیع دیوانه داشته، چون او مخالفان بسیاری هم در آنجا داشت و دارد. احتمالاً حین تدوین فیلمنامه کسی که تاریخ افغانستان را میدانسته و در جبهه مخالف وی بوده است، از بی خبری دوستان سازنده استفاده کرده و نام این شخصیت خائن را شفیع دیوانه گذاشته است. از این دست ایرادات، متأسفانه در فیلم کم نیست.
مشکل دیگر صحنههای فیلم بود که چون امکان نمایش جغرافیای واقعی شهرها و روستاهای افغانستان را نداشتهاند، عمده اتفاقات در کوه و بیابان محض رخ میدهد. لهجهها در این فیلم، ایرادات اساسی دارد و همواره بین لهجه تهرانی و کابلی در نوسان است درحالی که بسادگی قابل کنترل بود. به نظر میرسد اگر از راهش میرفتند، گرفتن تصاویر در داخل افغانستان هم امکان پذیر بود. به نظرم فرصت بزرگی که بچههای انقلاب داشتند تا با یک کارگردان حرفهای، اثری را درباره کشور افغانستان بسازند، بدبختانه خیلی راحت از دست رفت. کما اینکه فروش این فیلم حتی هزینههای خودش را تأمین نکرد.
امیدوارم در دفعات بعد اگر مجموعههای انقلابی سراغ چنین موضوعاتی میروند، مشاورانی در کنار خودشان داشته باشند که این حساسیتها کمتر شود و شاهد اثری باشیم که به نیازهای تاریخی ما پاسخ درستی بدهد.
نظر شما